خدایا !
ایستاده ام زیر آسمان تو تا باریدن دلم راشاهد باشم
دو دل بودم که بیایم یا نه ؟
یک دلم را گذاشتم پایین پایین ،
اما چشم به راه
آن یکی دلم را که مهرش کرده ام برای حریم کبریایی تو
گرفته ام به دستم و آمده ام به نزدت؛
ای هستی من !
حال ایستاده ام اینجا زیر آسمان تو
می دانم حتی اگر به آهستگی بال زدن سنجاقک ها سلام کنم می شنوی
و همین برایم کافی ست
حال بگذار آغاز کنم گریستن را ...
بگویم آن پایین، وقتی یک قدم از تو فاصله می گیرم
چقدر زود گل احساسم پژمرده می شود وبرگ هایش می ریزد .
بگذار اعتراف کنم به آن روزهایی که فراموش کردم خالق تمام زیباییها تویی.
بگذار اعتراف کنم به روز هایی که از قبله ی همیشه سبز تو فاصله می گرفتم
ای معشوق جان
صدای دلم را بشنو
بشنو که به تو محتاجم و دل به حریم رؤیاییت سپرده ام
به درگاهت آمده ام تا فقر و درماندگی ام را نزدت بگذارم
و قلبم را قربانی عشق پاکت سازم
قبل از آنکه به طاعتم امیدوار باشم به آمرزش تو دل بسته ام
چرا که می دانم مهربانی و آمرزشت، از تمام گناهانم بیشتر است .
خدایا
دست تمنا و قلب چاک خورده ام را به نزدت آورده ام که فقط بگویم..
خدایا من به تو محتاجم .....